نه رها کنی دلم را، نه کنی تو دلربائی

نه هوای وصل داری، نه به سر، سر جدایی
نه مرا اسیر سازی نه دهی مرا رهایی

دل من اسیر و خسته، پر و بال من شکسته
لب توست مرهم دل، کف توست مومیایی

به کمند عشق و مهرت، چو پرنده ای اسیرم
نه رها کنی دلم را، نه کنی تو دلربایی

ز خودی و غیر سیرم، چو به گوشه ای بمیرم
لب من به یاد عشقت بکند غزلسرایی

دل خویش بر تو بستم، دل از آشنا گسستم
به امید آن که از دل، بکنی گره گشایی

ز نسیم خواند یک شب دو لب فرشته خویی
به ترانه ی محبت به زبان آشنایی

ز گل آنچنان که سرخی نرود به سعی باران
نتوان به اشک شستن ز تو رنگ بی وفایی

دکتر فضل الله ناظم

زندان هایی که برای زندگی انتخاب می کنیم!

زندان هائی که برای زندگی انتخاب می کنیم. 

نوشته ی دوریس لسینگ ...مترجم مژده دقیقی  

این کتاب شامل ۵ مقاله است:

آنگاه که آیندگان به ما می اندیشند

تو لعنت شده ای،ما رستگار

عوض کردن کانال برای تماشای دالاس

ذهن های جمعی

آزمایشگاه های تغییر اجتماعی

بخشی از این کتاب:

"من زمان زیادی را صرف تأمل در این باره می‌کنم که ما در نظر مردمان پس از خود چگونه جلوه خواهیم کرد.
این دلبستگی بیهوده‌ای نیست، بلکه تلاشی است سنجیده برای تقویت قدرت آن... «چشم دیگر» که می‌توانیم برای داوری درباره خود به کار بگیریم. هر کسی که تاریخ بخواند می‌داند که باورهای پر شور و قدرتمند یک قرن معمولاً در قرن بعد پوچ و غیرعادی جلوه می‌کند. هیچ دوره‌ای از تاریخ نیست که در نظر ما همان‌گونه باشد که قاعدتاً در نظر مردمی که در آن می‌زیسته‌اند بوده است. آنچه ما، در هر عصری، از سر می‌گذرانیم تأثیر احساسات عمومی و شرایط اجتماعی بر ماست که جدا کردن خودمان از آن تقریباً غیرممکن است. احساسات عمومی غالباً آن‌ها هستند که عالی‌تر، بهتر و زیبا‌تر جلوه می‌کنند. و با این حال، پس از یک سال، پنج سال، یک دهه، پنج دهه مردم می‌پرسند: «چگونه می‌توانستند به چنین چیزی اعتقاد داشته باشند؟»
چون اتفاقاتی افتاده که احساسات عمومی مذکور را، به اصطلاح، به زباله‌دان تاریخ سرنگون کرده است.
...
کافی است یک بار چنین وارونگی‌ای را از سر بگذرانید تا از آن پس برای همیشه نسبت به نگرش‌های عمومی رایج برخورد انتقادی پیدا کنید...!" 

 لسینگ برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۷ در سن 87 سالگی است.

 او متولد سال ۱۹۱۹ در کرمانشاه ایران از پدر و مادری انگلیسی است.