من خلاف جهت آب شنا کردن را مثل یک معجزه باور دارم...!!

 


وقتی این شعر را می خوانی  

یادت بیاید  

کسی دور از تو دارد با خودش کلنجار می رود  

تا خواب را از تو نپراند  

دنیای من از تو محروم است  

دنیایی که گاه و بی گاهش را گرفته است از تو  

دنیای مترسک زده ام کاه گرفته است  

و تو سوزن شده ای میان چشم های ضعیفم  

که باید برای نخ دادن به تو  

به چشم های دیگری اعتماد کنم  

دلم می خواهد پیراهن سفیدم را بپوشم  

که به خنده های تو بیایم  

و صورتم آنقدر در گیر تو باشد  

که جای راه از بیراهه سر دربیاورم  

دلم می خواهد  

جا در جا در تخته ی تو شش و بش بیاورم  

تو در خانه خالی من بنشینی 

و من در جفت خال چشم های تو  

از تاس ها و التماس ها   

بیفتم ...!! 

دلم را... 

ولش کن 

بیا در همین خانه  

در همین خانه که آنقدر صمیمانه است  

که مشروبش را روی زمین سرو می کنند 

 بی حرف و بی ورق  

بی تخته و بی تختخواب   

می خواهم تو

با پریای شاملو برقصی و من  

با فروغ از تو بگویم   

آنقدر که در شعر  

از من، جز تو نماند ...!!  

از آسمان چه پنهان   

صورت تو مستعد ِ تمام ابرهایست که از بلوغ ِ باران  

به چشم های من پناه آورده اند   

تا گریه ام بی دلیل نباشد   

بگذار دنیای من همین چند خط بیشتر نباشد  

اصلا باز هم ولش کن...!!  

 سیگار های شبانه...  

حرف های اتفاقی...  

چتری که جز برای دو نفر باز نمی شود...  

آنقدر بارانی ات به تنت می آید  

که باور کن باران برای تو با سر می آید...  

بیا قدم بزنیم...  

عشق از من،  

باران از تو ...!!  

 

پ.ن:
زندگی از این زاویه که من ایستاده ام باز هم زیباست.
حتی با پای شکسته!!  

نظرات 2 + ارسال نظر
مهتاب یکشنبه 16 مهر 1391 ساعت 04:23 ب.ظ http://www.mahttab.blogsky.com

بی تو اما عشق بی معناست ، می دانی؟
دستهایم تا ابد تنهاست ، می دانی؟
آسمانت را مگیر از من ، که بعد از تو
زیستن یک لحظه هم ، بی جاست ، می دانی؟

رضا یکشنبه 16 مهر 1391 ساعت 06:18 ب.ظ

سلام
وبلاگت جالبه
تبریک میگم
به خاطر اینهمه احساسات پاک و بی آلایش

پــــاییز
فصـــل رسیدن انــــارهای سرخ است ؛
و انــــار
چــــه دل ـ خــــونی دارد

ممنون از لطفتون

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد