اتوبانها چه میفهمند از اندوه زنی تنها در حجم سپید یک ماشین که فشار انگشتهای پای راستاش بر پدال بستگی به شدت فشار بغض در گلویش دارد ... اتوبانها چه میدانند از خاطرات دو طرفهی یک خیابان بلند با چنارها و
سپیدارهای غمگیناش که درست کمی پس از عزیمت تو یکطرفهاش کردند...
اتوبانها که نمیدانند لختههای یاد تو ماههاست نومیدانه در دهلیزهای قلب یک زن به زندگانی بیمفهوم خود ادامه میدهند. .
تمام بلوزم را میشکافم
تا بادبادکم
به شهر تو برسد